آخرين پادشاه نگون بخت خاندان
زند
در خاك زرخيز ايران زمين ، دلاوران
و سرداران بي شماري در راه آزادي و آبادي ميهن سرفرازشان از جان ومال گذشتند تا ميهنشان
هماره برقرار و پاينده باشد ، اگر چه قهرمانان ودلاورانمان رفتند اما ايران برجاي ماند
، ايراني كه با خون فرزندان پاكش جاودان مانده ، ايراني كه دلاورمردان بي شماري چون
" لطـفـعلي خان " را در دامان
خود پرورش داد ، دلاور مردي كه از خود حماسه ها و دليري ها برجاي گذاشت آن چنان دليرانه
مبارزه كرد كه خواجه قاجار و همه ي دشمنانش در برابرش سر فرود آوردند .
لطفعلي خان در سال 1148 خورشيدي ديده به
جهان گشود . وي فرزند جعفرخان زند نوه ي صادق خان برادر كريم خان زند مي باشد .
پس از كشته شدن پدرش ، جعفرخان ، سر جانشینی
او بین فرمانروايان زند اختلاف بوجود آمد . بالاخره حاجی ابراهیم خان ، كلانتر فارس
در نهایت فداكاری سپاهی فراهم آورد و لطفعلی خان فرزند جعفرخان را كه در آن زمان در
غرب فارس می زیست به شیراز فراخواند و در 15 شعبان سال 1203 مهي (قمري) وی را كه
22 سال داشت بر تخت پادشاهي نشاند.
وي داراي ويژگي هاي ظاهري و دروني ستوده
اي چون خوش سيمايي و زيبايي خداداي همراه با اندامي متناسب ، دلاوري ، ورزيدگي ، نيرومندي
و داراي هوشي سرشار بود وي سواركاري بي همتا ، تيراندازي چيره دست و شمشيرزني زبر دست
و در جنگجويي دلاوري شجاع و بي باك و جسور بود. اوهمچنين طبعي با ذوق و روحي لطيف داشت
و از وي چندين بيت نيز به يادگار مانده است . شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور
میباشد وی درباره شکستهایش از آقامحمد خان سرودهاست:
یا رب ستدی جهانی از همچو منی
دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دفزنی چه شمشیرزنی
لطفعلي خان ، بسيار مهربان و بخشنده بود
و به دليل همين اخلاق پسنديده و نيكويش در بين مردم فارس بسيار محبوبيت داشت . تا آنجا
كه هر كس براي در خواست نيازي به پيش او مي رفت بي نصيب برنمي گشت .
آثار جواني و غرور سلطنت بر خان زند بسيار
هويدا بود وبه همين دليل يكي از بزرگترين اشتباهاتش را انجام داد و آن يورش به كرمان
بود كه هم حاج ابراهيم كلانتر را مورد رنجش خود قرار داد و هم بيهوده توان لشكريان
را فرسوده ساخت و هم اينكه حاكم كرمان خود پيشتر از در اطاعت درآمده بود. حاج ابراهيم
خان كلانتر نيز باطناً با آقا محمدخان قاجار
كه بزرگترين دشمن زنديه بودهمدست گرديد و بسياري از فرماندهان هوادار لطفعلي را دستگير
و برخي ديگر را بكشت و شهر شيراز را به تصرف خود درآورد.
هنگامي كه خان زند به شيراز برگشت به محاصره
شهر پرداخت و حاج ابراهيم كلانتر با تهديد عده اي از اطرافيان لطفعلي خان كه زن و بچه
شان را اسير خواهد كرد توانست سپاه او را پراكنده
كند و خان زند با سه يا چهار نفر به سوي بوشهر رفت و فرمانرواي بندر ريگ سپاهياني به
خدمت لطفعلي خان فرستاد و او توانست شكستهايي بر لشكر آقا محمد خان قاجار وارد كند.
آقامحمدخان با چهل هزار سپاهي كه در اختيار داشت به سوي شيراز روانه شد ودر اين هنگام
خان زند بدليل كمي نيرو به شبيخون هايي پي در پي دست مي زد .
شهريار نگون بخت زند سپس راهي طبس شد و
از آنجا راهي ابرقو ، دارابگرد و نيريز شد و با گردآوري نيرويي در حدود 1500 نفر توانست
سپاهي را كه آقامحمد خان به دنبال او فرستاده بود شكست دهد و به سوي كرمان رهسپار شد
. در اين هنگام خواجه قاجار با سپاهيان انبوهش به محاصره كرمان دست زد كه چهار ماه
آن شهر را به محاصره خود درآورده بود . و بدليل خيانت عده اي، دشمن با سه هزارنفر به
درون شهر واردشد ولي شهريار شجاع با دلاوري و رشادت همه ي آنانرا شكست داد و از شهر
بيرون كرد . ولي طولي نكشيد كه نجفقلي خان بر خان زند خيانت ورزيد و دروازه شهر را
بروي سپاه قاجار گشود و آقامحمدخان با دوازده هزار نفر به درون شهر گام نهاد ، شجاعتي
كه خان زند از خود نشان داد را نمي توان نوشت و بيان كرد وي تا غروب آفتاب دلاورانه
مبارزه كرد و همراه سه نفر به دل لشكريان دشمن زد و رفت . و هنگامي كه شهر به چنگ سپاه
آقا محمدخان افتاد زنان كرمان را به دست لشكريانش داد و كودكان را به اسارت بردند و
چندين هزار چشم از مردان كرمان را از كاسه بدرآورد و عده ي بي شماري را به قتل رساند
.
بزرگان نرماشير به وي پيامي فرستادند كه
از او پشتيباني مي كنند و خان زند به شهر بم رفت . پس از مدتي حاكم بم از ترس جان به
خان زند خيانت ورزيد و چندين نفر از افراد مسلح خود را براي دستگيري لطفعلي فرستاد
و چون اسب او را زخمي كردند و او را در محاصره خود درآوردند و بدينگونه تواستند با
وارد آوردن ضرباتي چند بر سر و دست و بازوي خان زند، او را به شدت مجروح كنند .
و بدينگونه شهريار جوان را كه در روز مصاف
لشكري انبوه از دستگيريش درمانده بودند به فريب و نيرنگ و خيانت گرفتار گشت و اورا
به نزد آقا محمدخان قاجار فرستادند . خان قاجار از سر اهالي مردم بم مناره ها ساخت
و حقيقتاً رفتار او با لطفعلي خان شرم آور و ننگين است . با دستان خود چشمان او را
از كاسه بدر آورد و وي را به سوي تهران فرستاده و پس از ارتكاب اعمالي كه قلم از نوشتن
و زبان از بيان آن شرم دارد او را به قتل رسانيد و سلسله ي زنديه پس از ريختن خون يكي
از رشيدترين و بهترين جوانهاي ايراني منقرض گرديد . و پيكرش در كنار امامزاده زيد در
تهران به خاك سپرده شد .
هم نام شهريار زند و هم نام خواجه قاجار
و كارها و كردارشان در تاريخ ثبت است و مردمان خود داور اين رويدادند .
در پايان نوشته اي از سرهارد فورد جونز
را مي آورم كه درباره لطفعلي خان زند نگاشته است :
" از خوانندگان پوزش مي خواهم ، كه
بيش از معمول راجع به شهرياري و بدبختي هاي لطفعلي خان قلمفرسايي مي شود ، هنگامي كه
تخت پادشاهي بوجود او آراسته بود ، اينجانب مورد لطف عظيم و توجهات او واقع گرديده
ويكوقت هم زمانيكه فراري بود افتخار آن دارم كه زير خيمه ي كوچكي در روي جل اسب با
او همنشين و همسخن گشتم . ويژگي هاي نيكش وي را محبوب عموم پيروانش كرده بود ، دليري
، ايستادگي شجاعت و قابليتي كه هنگام واژگوني بخت از خود ابراز داشته موضوع منظومه
و تصنيف هايي است كه شايد تا زبان فارسي باقي است آن سروده ها پايدار بماند . در روزگار
كامروائيش داراي اخلاق انساني ، مهربان و ملايم بوده و در موقع مصايب تا آن حد كه نهاد
بشر تحمل تواند كرد بزرگوار ي ، جديت، وقار ، خونسردي و عزم راسخ داشته است و اكنون
سرانجام يك چنين وجود اصيل و شريفي به جايي منجر مي شود كه نسبت به شخص او اعمالي مرتكب
مي شوند ، كه بدن هر شنونده را بلرزه در مي اندازد .
و همچنين پسرش را خصي نمايند و دخترانش را به زور
در ازدواج اراذل و اوباش در آورند وهمسرش را هتك احترام كنند ، از احكام قضا و قدر
است . كه گر چه ما حق اعتراض نداريم وليمي توانيم از جريان آن شگفت زده شويم .
"
با مرگ لطفعلي خان سلسله زنديه پايان گرفت
و خانواده اش به مصيبت هاي سختي گرفتار شدند .
دليري و بي باكي اين شهريار شوند آن شده
بود كه مردم از برايش سرودها و تصنيف هايي بسرايند و در كوي برزن بخوانند . در پايان
يكي از اين سرودها را بازگو مي كنم :
بالاي
بان اندران
قشون
آمد مازندران
جنگي
كرديم نيمه تمام
لطفي
ميره شهر كرمان
باز
هم صداي ني مياد
آواز
پي در پي مياد
حاجي
تو را گفتم پدر
تو ما
را كردي در بدر
خسرو
دادي دست قجر
لعنت
به ريش تو پدر
باز
هم صداي ني مياد
آواز
پي در پي مياد
لطفعلي
خان بوالهوس
زن و
بچهاش بردند طبس
مانند
مرغي در قفس
طبس
كجا تهران كجا
باز
هم صداي ني مياد
آواز
پي در پي مياد
لطفعلي
خان مرد رشيد
هر كس
رسيد آهي كشيد
مادر،
خواهر، جامه دريد
لطفعلي
خان بختش خوابيد
باز
هم صداي ني مياد
آواز
پي در پي مياد
منبع:http://parspedia.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان:
مجتبی
ساعت4:36---11 آبان 1389
سلام
اگر میشد در مورد قتل عام مردم کرمان توسط آقا محمد خان موسس خیانت کارترین سلسله پادشاهی تاریخ ایران توضیحات کاملی میدادید بهتر بود
آقا محمد خان به این دلیل از مردم کرمان 20 هزار جفت چشم درآورد چون مردم از بالای دیوارهای شهر شاهد کثافت کاریهای ایل قاجار و لشکریان آقا محمد خان بودند چیزی که نمیتوان در موردش قلم زد.
به این دلیل زنان و دختران کرمان را در اختیار لشکرش قرار داد که زنان و دختران در هنگام محاصره شهر او را تحقیر میکردند و مهمترین دلیلش برای قتل عام مردم کرمان این بود که اکثریت مردم کرمان هنوز به دین آبا و اجدادیشون پایدار بودند بله مردم کرمان زرتشتی بودند و آقا محمد خان و ایل قاجار رو اجنبی و متجاوز میدانستند.
منبع: تاریخ کرمان در کاووش هایی که در قلعه دختر شهر کرمان انجام شده که ثابت میکند مردم کرمان قرنها پس از حمله اعراب هنوز از کیش و آئین خود دست بر نداشته بودند.
ولی شخصا یکی ارادتمندان لطفعلی خان زند هستم.
فعلاپاسخ:از نظر و راهنماییتون منونم
|